حال قی به کسی دست دادن. و غالباً به معنی مجازی برای نشان دادن نفرت و انزجار استعمال شود. (از فرهنگ لغات عامیانه). و رجوع به عق و عق زدن و عق شدن و عق گرفتن شود
حال قی به کسی دست دادن. و غالباً به معنی مجازی برای نشان دادن نفرت و انزجار استعمال شود. (از فرهنگ لغات عامیانه). و رجوع به عق و عق زدن و عق شدن و عق گرفتن شود
کنایه از اعتبار پیدا کردن، و لهذا در ضبطوربط و بندوبست ملک مستعمل می شود چنانکه می گویند نقش فلانی خوب نشست، مراد آن می باشد که اعتبار و دولت به هم رسانید و اگر گویند نقش بد نشست اراده آن بود که ذلت و خواری کشید. (آنندراج) : باشد به لبت نشان دندان نقشی که به مدعا نشیند. کلیم (از آنندراج). نقش امید بوسه به وجه حسن نشست تا شد نهفته در خط شب گون عقیق تو. صائب (از آنندراج). - نقش بد نشستن، نقشی که به مراد ننشیند. (غیاث اللغات)
کنایه از اعتبار پیدا کردن، و لهذا در ضبطوربط و بندوبست ملک مستعمل می شود چنانکه می گویند نقش فلانی خوب نشست، مراد آن می باشد که اعتبار و دولت به هم رسانید و اگر گویند نقش بد نشست اراده آن بود که ذلت و خواری کشید. (آنندراج) : باشد به لبت نشان دندان نقشی که به مدعا نشیند. کلیم (از آنندراج). نقش امید بوسه به وجه حَسَن نشست تا شد نهفته در خط شب گون عقیق تو. صائب (از آنندراج). - نقش بد نشستن، نقشی که به مراد ننشیند. (غیاث اللغات)